شصت و ششمین نشست انجمن فرهنگ عامه در موزه ساعت کرمان:
توسط: لوار ما
تاریخ: ژانویه 1, 2024 زمان انتشار: 4:39 ب.ظ کد خبر: 17891

من دور زمان قفس کشیدم با تو

 شصت و ششمین نشست انجمن فرهنگ عامه ، شنبه نهم دی ماه ۱۴۰۲ در سالن موزه ساعت کرمان برگزار شد.

به گزارش لوار، در این نشست علاوه بر اجرای برنامه های اعلام شده ، سالروز تولد حاج سیروس ترابی موسس و مدیر موزه ساعت نیز جشن گرفته شد .

دکتر سبزه صادقی مدیر انجمن فرهنگ عامه، پیرامون شخصیت آقای ترابی گفت : ساختمانی که در محله زیبا و قدیمی زریسف توسط ایشان به ابن مکان تاریخی ، فرهنگی در قالب موزه تبدیل شده است ، می توانست ساعت خوش برج سازی را کوک کند اما لحظه های دلنشین فرهنگ و هنر را به تیک و تک درآورده است . این مکان با توجه به موقعیت تجاری اش می توانست کوبیده بشود و اکنون ما با یک مشت آهن و آجر بی روح رو به رو باشیم ، که تنها کارکردش فربه کردن جیب مالکانش باشد اما خانواده فرهیخته ی جناب ترابی، خانه ی پدری را که چند نسل با ساعت و زمان در شهر کرمان سر و کار داشته است به فضایی فرهنگی و موثر و ماندگار تبدیل کرده اند و این مکان را بستری برای به نمایش گذاشتن نسل های مختلف ساعت ها اختصاص داده اند تا بخشی از خاطره ی جمعی و میراث فرهنگی این شهر را حافظ باشند.

وی در ادامه ضمن تشکر از آقای ترابی به خاطر توجه به امور و برنامه های فرهنگی گفت : شهر با تحرکات اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی شهروندانش معنا و هویت پیدا می کند ، در غیر این صورت فقط خیابان است و ساختمان ؛ محتوا و معنا آفرینی ست که ارتباط انسانی را دلچسب و زندگی را دلنشین می کند و اجرای برنامه های فرهنگی بخشی از این ارتباطات فرهنگی ، اجتماعی ست که موزه ساعت هم به سهم خود در این زمینه نقش آفرینی کرده است .

این شاعر و پژوهشگر فرهنگ و هنر در ادامه خطاب به آقای ترابی گفت : تقصیر ساعت هایمان است که با هم می رسیم موزه ساعت ، شنبه ها پنج عصر، با هم می نشینیم به تماشای شعر ، به تماشای باران ، به تماشای کلمات ، با هم غصه می خوریم ، خویشاوندیم که رخت هایمان را یک خورشید خشک می کند ، تقصیر ساعت هایمان است ، تقصیر ساعت هایمان .

وی در ادامه پیش از اینکه کیک تولد هفتاد سالگی جناب ترابی به سالن آورده شود ، چند رباعی از کتاب جدید در دست انتشار خود را نیز قرائت کرد :

من دور زمان قفس کشیدم با تو
پا از همه چیز پس کشیدم با تو

در ساعت مان دوازده ماهی را
دریا شده ای نفس کشیدم با تو

▪️

از مرگ نه از تولدم می ترسم
از شدت تو ، من از خودم می ترسم

از اینکه به یک نگاه خیلی راحت
وادادم و عاشقت شدم می ترسم

▪️

درگیر توام اگر چه سنگی ای سنگ
زیبایی چشمه ای قشنگی ای سنگ

تا عمق وجودت همه سو خواهم رفت
با ریشه نمی شود بجنگی ای سنگ