توسط: لوار ما
تاریخ: تیر 22, 1402 زمان انتشار: ۱۲:۱۸ ب٫ظ کد خبر: 15982

نقد بر شعری از مجموعه شعر دوئل، اثر ایرج انصاری فرد

به بهانه چاپ کتاب دوئل (سومین مجموعه شعر ایرج انصاری فرد) نقدی از حسرت محمود آبادی (شاعر و منتقد هرمزگانی)را بر شعری از این کتاب می خوانیم.

امیل بنو نیست، منتقد و زبان شناس، معتقد است بر ادبیات دو نوع نظام زمانی وجود دارد، نظام تاریخ، نظام گفتمان. تاریخ، حکایت رویدادهای گذشته بدون کمترین مداخله گوینده در حکایت است که ما در شعر انصاری فرد آن را در پس زمینه مشاهده می کنیم آنهم به قصد یاری جستن از رویدادهای تاریخی برای رساندن منظور خود، اما نظام دوم یعنی نظام گفتمان نقطه پررنگ تر در سروده ی ایشان می باشد.

هر ارتباط کلامی مستلزم گوینده و شنونده است که گوینده قصد دارد به شکلی بر شنونده خود تاثیر بگذارد.
از سال های دور با چشم خریدار
جز تو نسنجیدم عیار دیگری را
هر بار می لغزی به طوورم ناخودآگاه
سر می برم گوساله های سامری را
در بیت نخست از سال های دور می گوید و اشاره به تاریخی بودن ذهن شاعر بر فضای شعر اما همانطور که پیشتر بیان شد، انصاری فرد با ترکیب نظام تاریخی و گفتمان سعی دارد با پیوند این دو، منظور و معنای دیگری از زاویه دید خود به خواننده ارائه دهد.

زمان نقش مهمی در گفتمان دارد که شامل سه زمان اساسی ، حال ، آینده و بعید می باشد.

فعل های (کرد ، بود ) زمان گذشته را بر دوش کشیده و تا این بیت با خود می آورد
راوی به خط ابتدای من برگشت
از راه رفته پابپای من برگشت
دوباره از برگشت می گوید و باز زمان را در بیت های بعدی ادامه داده تا جایی که گویا توقفی برای زمان و برزخ شاعر وجود ندارد و این نکته را می توان یکی از بارزترین جنبه های این سروده در نظر گرفت .
پایان ندارد برزخ جانکاه در من
بی پایانی یا بی زمانی دردی جانکاه، بر جان و روح و اندیشه شاعر از زمان های دور و حتی پیش از او تا کنون که هستی خود شاعر به درک این موضوع واقف و آگاه است .
یکی دیگر از نکات بارز این شاعر، خودآگاهی ست. آگاهی به آنچه زندگی و جبر بر انسان تحمیل می سازد.

از دیرباز بزرگان عرصه ادبیات بیان داشته اند که درون مایه ی شعر درد است ، شاعر، دردآگاه است و به جای تفنن های گذرا همواره می کوشد تا اثر خود را به رنج و درد بیاراید حال آنکه زبان عشق ، زبان جانسوزی و درد و جدایی و افسوس و افسون است.

حتی آنجا که اشاره به ناخودآگاهی میکند ، این ناخودآگاه سرچشمه ای از آگاهی دارد که عشق را با همه اعجاب و رمزآلودی ، زبان توبه و نخواستن نیست.
هر بار می لغزی به طوورم ناخودآگاه

نکته ی دیگر در این سروده , مواجه شدن با کلید واژه دوئل است . شاید در دریافت اولیه دوئل بر سر عشق با رقیب به ذهن متبادر شود اما در سروده باید واکاوی کرد ، کلمات در اختیار شاعر است برای برون ریزی هر آنچه در درون او می گذرد گاهی جهانی معنا در شعری نهفته است کار منتقد تا حدودی بیرون کشیدن این جهان پنهان و نگفته ست تا دیگر مخاطبان با ویژگی های اثر از جوانب گوناگون روبه رو شده و جهانی دیگر از زوایای پنهان حاکم بر اندیشه ی شاعر، آنهم شاعرانی با شخصیت شهودی درونگرا ارائه نمایند . شاعر از دوئل می گوید اما این کشمکش میان شاعر با خود است .

منی که یک سمت از عشق است و آن من دیگر در سمت مخالف ، نقطه کششمند این سروده را دقیقا همین نکته می توان دانست.

شاعر نه تنها با خود با مخاطب در یک زمان در هم تنیده در حال گفتمان است که پیشتر اشاره شد ، بلکه در این گفتمان خود را در محور قرار نداده او در تنش فکری ست ، دو شخص که باید دوئل تکلیف بُرد و باختشان را مشخص کند .

در تحقیقی معاصر درباره (( فاعلیت در زبان)) ( ۱۹۵۸،مسائل ، ص ۲۵۸_ ۲۶۶) نویسنده اظهار می دارد که سخن گویی ابزار ، یعنی شئ ساخته شده ، نیست بلکه در طبیعت انسان هست و انسان آن را نساخته است .

انسان در سخن گویی و به کمک سخن گویی خود را فاعل می سازد . کسی من است که بگوید من . فاعلیت (( جز پدیدار شدن خصوصیت بنیادین سخن گویی در انسان نیست )) من به تو مرتبط است زیرا که وقوف بر خود تنها از راه تضاد دست می دهد : همین وضعیت گفت و شنود است که شخص را به وجود می آورد زیرا، بنابر رابطه متقابل ، ایجاب می کند که من ، در گفته آن کس که پاسخ می گوید و خود را من می خواند ، تو شود . حال این دیالکتیک در شعر انصاری فرد به شکلی لایه مند روی داده و راه مکاشفه بر مخاطب گشوده شده است .
انبوه مویت مثل من در شهر ول بود
با من نگاهت گاه در حال دوئل بود

این بیت ارتباط پیدا می کند با بیت پایانی که نشان از انسجام فکری شاعر دارد و در واقع مشخص کننده کلید واژه دوئل نیز می باشد .

پس می دهد حالا به حکم شاه، در من
سرباز دل تاوان جنگ زرگری را

نگارنده : حسرت محمودآبادی
شاعر ، منتقد

منابع : نقد ادبی در قرن بیستم ( ژان ایو تادیه)

از سال‌های دور با چشم خریدار
جز تو نسنجیدم عیار دیگری را
هر بار می لغزی به طوورم ناخودآگاه
سر می برم گوساله های سامری را

آن روز هم با نیمه ی امیدوارم
از خانه بیرون می زدم دنبال کارم
چشمت بمن افتاد دستت امتحان کرد
زیر گلو محکم دو بال روسری را

انبوه مویت مثل من در شهر ول بود
با من نگاهت گاه در حال دوئل بود
وقتی که پاهایت بسمت من دودل بود
شلیک کردم تیر آه آخری را …..

راوی به خط ابتدای متن برگشت
از راه رفته پابپای متن برگشت
پرداخت با نقد جوانی، غیرت ایل…
آخر بهای لحظه ی خیره سری را

نعش مرا برداشت با خود برد کم کم
در سینه من شعله اش افسرد کم کم
ناشکری طفل درونم کرد آوار
یک عمر بر خود ذلت نامادری را

دست اجل کنده است صد سر چاه در من
پایان ندارد برزخ جانکاه در من
پس می دهد حالا به حکم شاه، در من
سرباز دل تاوان جنگ زرگری  را

#ایرج_انصاری_فرد
#دوئل
#انتشارات_سلسله_باران