شب زایش خورشید
به قلم دکتر ژیلا کاکاپور/
گاهی اوقات دورشدن از وابستگیهای دوران کودکی و گذشته، آدمی را به یک وادی دور میبرد و درعین آشنایی، حسی غریب آزارت میدهد. به هر خاطرهای چنگ میاندازی تا از برهوت غربت رها شوی. گاهی نوستالژی به فریادتت میرسد و با یادآوری دوران و لحظات خوش گذشته، فاصلهها را کم میکنی.
همیشه قرار نیست این بیگانگی، دور از وطن باشد. زمانی میشود که دلت میخواهد چیزهایی را که از دست دادهای، با چنگ و دندان هم که شده، آن را نگه داری تا هویتت را ثابت کند. احساس میکنی خیلی از عوامل میخواهند تو را از ریشهات دور کنند؛ و تو حس آشنائیت قویتر میشود. این ویژگی را زمانی بیشتر درک میکنی که برای مدتی از موطن خود دور شوی. تا آنجا که در توان داری، سعی میکنی آداب، رسوم، لهجه و زبانت را حفظ کنی تا در فرهنگی غریب، استحاله نشوی؛ گرچه اگر فراق به طول انجامد، فرهنگهای رایج به تدریج اثر خود را خواهندگذاشت؛ اما کمی دیر.
همین نکته را درمورد سنتهای گذشته درنظر بگیرید؛ ایران باستان، سرزمین جشن و شادی بودهاست. جشن یا همان یسن؛ یعنی اجرای مراسم شاد که همراه نیایش و شکرگزاری. این جشنهای باستانی، بیشتر ایام و فصول سال را دربرمیگرفتند و ایرانیان به بهانههای مختلف، روزگار را به شادی و شادمانی سپری میکردند؛ که به مرور زمان و با چیرگی اعتقادات و باورهای بیگانه، بیشتر آنها یا به فراموشی رفته یا خیلی کمرنگ شدهاند؛ جشنهای: نوروز، سده، مهرگان، تیرگان، شب چله(یلدا) و …
از زمانی که چشم باز کرده و شاهد برپایی این جشنهای ماندگار بودهایم، به جهت دلبستگی و باور به آنها، مانع از آن شدهایم که هیچ نیرویی نتواند آنها را از ما بگیرد. این روزها، عامل موثر تفرقهافکنی بشر با سنتها و داشتههایش، شاید اشاعه تکنولوژی و رواج فراوردههای صنعتی است. آن دسته از افرادی که علاقه بیشتری به آئینها و مراسم پیشین دارند و آنها را درک کردهاند، برای عدم وابستگی به جهان مدرن، در پاسداشت آن و اعیاد باستانی، بیشتر تلاش میکنند و آنها را مورد توجه قرار میدهند؛ به نوعی میتوان گفت؛ بار غم غریبی دنیای امروز را با تمسک به اینگونه آئینها، سبکتر نیکنند.
امشب شب چله است؛ بهانهی جشنی زیبا که کمتر کسی از معنای کهن آن خبر دارد. تنها میداند شب یلدا یا همان شب چله، طولانیترین شب سال است و برای گذراندن این شب، طی مراسم خاصی، مثل دورهمی در خانه خویشاوندان بزرگتر، تورق و خواندن شاهنامه، تفال به حافظ، خوردن آجیل، شبچره، هندوانه و انار جشنی خانوادگی برپا میکنند.
آخرین شب پاییز و آغازین شب زمستان، یعنی اول دیماه، شب چله است که به یلدا مشهور شدهاست.
یلدا واژه سریانی و به معنای میلاد است. بنابر باور پیشینیان درپایان این شب طولانی، که اهریمنی و نامبارک است، تاریکی شکست میخورد؛ روشنایی پیروز و خورشید زاده میشود؛ و روزها که نماد روشنی هستند، رو به بلندی مینهد.
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه میگوید: ” نام این روز میلاد اکبر است؛ مقصود از آن انقلاب شتوی است. گویند در این روز نور از حد نقصان به حد زیارت خارج میشود و آدمیان نشو و نما آغاز میکنند و پریها به ذبول و فنا روی میآورند.”
به تعبیری دیگر واژه “دی” انگلیسی که به معنای روز است، نیز از همین برداشت شده است و خیلی از آئینها و فرهنگهای دیگر معتقدند که تولد عیسی مسیح هم در این روز اتفاق افتاده؛ و نوئل واقعی همان شب یلدا یعنی در سیام آذر برابر با ۲۱ دسامبر است.
منجمان قدیم نیز این شب را پایان برج قوس و آغاز برج جدی و بسیار نامبارک میدانند و باور داشتند پایان این شب سیاه طولانی، تحویل آفتاب به برج جدی است و مردم گذر از این نامبارکی و بدشگونی را جشن میگرفتهاند.
و اما به گفته دکتر روحالامینی،مردمشناس، در کتاب آئینها و جشنهای کهن، انگیزههای پایدارماندن این جشن را این موارد میداند:
“۱-شب زایش خورشید(مهر) و از باورهای دینی کهن است.
۲-بلندترین شب سال، طولانیترین تاریکی است؛ نشانهی اهریمنی شبی شوم و ناخوشایند که از فردا به کوتاهی میگراید.
۳-پایان برداشت محصول صیفی و آغاز فصل استراحت در جامعه کشاورزی است. همه قشرها و گروههایی که از فرآوردههای کشاورزی و تلاش کشاورزان بهرهمندند، در جشن نخستین روز دیماه و برداشت محصول، در شادی کشاورزان شرکت میکنند”
انتقال این سنت از گذشتگان به آیندگان اگرچه خیلی از مردم به عنوان یک باور اسطورهای، یعنی روشنی بر تاریکی که خاص ادبیات و فرهنگ غنی ایرانزمین است، آن را نمیشناسند و فقط به عنوان سنتی دیرین و شیرین، هر ساله آن را برپا میدارند، اما هرچه که هست، نشان و نماد قدمت و پیشینهگی فرهنگی عظیم با ملتی همیشه شاد و سرزنده بوده که غم جایگاهی در آن نداشتهاست.