برای چیدن گل زعفران باید به روی زمین نشست
المیرا اقتدارنژاد /
در گفتگو با خانواده براهام :
*معرفی :
-سهراب براهام -دبیر انجمن اهل قلم شهرستان جیرفت -شاعر -نویسنده.
-محمدرضا براهام -کارشناس عمران- رئیس انجمن داستان جنوب کرمان- شاعر -نویسنده.
– کیوان براهام -سردبیر نشریه استانی لوار -معاون انجمن قصه و داستان جنوب-دبیر انجمن های ادبی جنوب کرمان در بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان -شاعر- نویسنده.
-علیرضا براهام -شاعر -نویسنده .
-فاطمه براهام- شاعر- نویسنده .
*خرداد ماه ۱۳۴۸ انگار خورشید کمی لطیف تر و دلنوازتر بر زمین می تابید تا پسری پا به این دنیا بگذارد که جهان را در شعر و احساس فرو برد. سهراب از همان سنین کودکی برای دوستان و هم سن و سالانش شعر و داستان می گفت و آنها گرد پسر خرداد روزها را سپری می کردند و مزارع روستای دوبنه شاهد و روایتگر قصه سرایی هایش هستند .بزرگتر که شد در خدمت سربازی هم به خاطر داستان ها و قصه سرایی ها مرخصی تشویقی میگرفت .پس از آن شعرها و داستان هایش مخاطب خاص پیدا کردند, بانویی که زندگی اش را در کنار مردی شاعر یافت و نقاد و مشوقی بی نظیر بود تا آنجا که با عشق و علاقه تمام فرزندانش را نیز وقف شعر, داستان, هنر و ادبیات کرد. سهراب براهام همراه با خاطره نویسی و داستان سرایی و با تشویق و دعوت دوستانش؛ حسین کرد ,عباس سیفعلی و مرحوم علی مختاری به انجمن شعر پا نهاد و روزهای به ثمر نشستن تلاشهای خویش را به تماشا نشست. روزهایی که پس از آن موفق به کسب رتبه های مختلف چون رتبه اول داستان بلند جشنواره قرآن و آیات کشور, برگزیده جشنواره های مختلف ملی و استانی, جشنواره داستان نویسی نخل و نارنج بم و حائز رتبه های کشوری و منطقه گردید. چهار سالی که مسئول انجمن اهل قلم شهرستان جیرفت بود زمینه ساز اشتراک گذاری تجربیات و چاپ دو مجموعه شعر و رمان و یک مجموعه داستانی از خاطرات شهدا گردید و هنوز کتاب های بسیاری که در دست چاپ و نوشتن هستند.
ثمره زندگانی سهراب براهام و بانو هفت فرزند دوستدار طبیعت و عاشق کتاب شدند .فرزندانی که با شعر و قصه قد کشیده و با تغذیه مناسب روح , امروز همگی در زمره شاعران و نویسندگان خوش نام قرار گرفتهاند.
فراموش کردن یک بیت شعر در دوران کودکی محمدرضا را برای شاعر شدن و شعر حفظ نمودن مصمم کرد. فرزند اول خانواده و زاده اردیبهشت ماه ۱۳۶۷ شبهایی را به یاد دارد که پدر زیر نور چراغ دستی در حال نگارش و خواندن مطالب برای او بود و این ذوق و احساس محمدرضا را به سمت شعر کشاند.
محمدرضا براهام پس از ورود به عرصه شعر در جشنواره های شعر بسیج استان کرمان ,جشنواره فرهنگی امام علی علیه السلام جنوب کرمان, شعر رضوی و غیره موفق به کسب رتبه های برتر و موفق به چاپ دو مجموعه شعر و یک مجموعه خاطرات شهدا به صورت اشتراکی با اعضای خانواده گردید .آنچه او از دنیای شعر می خواست در جشنواره شعر بردسیر نصیبش گردید ؛آشنایی با همسرش سمیه نوروزی شاعر و غزلسرا.
دوم دبستان بود که انشایش جایزه گرفت و خودش هم مبصر کلاس شد. دنیای جادویی و تخیلی پدر و قصه سرایی ها همیشه برایش جذاب بود و برای این شاعر شد که پدر به خاطر پرنده ها هیچ وقت برایش تفنگ بادی نخرید و معتقد است شعر اگر خرگوش بود هرگز دنبالش نمی دویدم. کیوان براهام زاده شهریور ماه ۱۳۷۲ با ورود به انجمن شعر فعالیت خود را به طور جدی آغاز کرد.داستان نویسی هنر مورد علاقه دیگرش بود که آن را پرورش داد و موفق به کسب رتبه های اول در جشنواره های داستان بسیج استان قرآن و عترت و نفر دوم در جشنواره نخل و نارنج بم گردید. او مجموعه شعرهای ”پروانه ها قربانی زیبای اند” و ”جرات پروانه شدن” و شعر ولایی جنوب کرمان به همراه حسین سبزه صادقی را تالیف و چاپ و داستان جنوب کرمان و دو کتاب دیگر در زمینه شعر را در دست چاپ دارد .
همسر نویسنده اش فائزه رفیعی جز دوازده نویسنده داستانک برتر در ادبیات پایداری کشور می باشد.حضور عروس نویسنده و هنرمند فضا را شاعرانه تر و قوی تر از قبل کرد .
علیرضا براهام کوچکترین پسر خانواده در بهمن ماه ۱۳۷۴ متولد شد. او معتقد است که مرگ, زمان ,زندگی و تقدیر او را به سمت شعر کشانده و خاطره جالبی از هنر در نظرش وجود ندارد و هر آنچه هست به فراموشی سپرده میشود. دانشجوی رشته فلسفه در دانشگاه تهران است و تاکنون سه کتاب به چاپ رسانده و در حال حاضر یک مجموعه شعر و تاریخ و فرهنگ شناسی جیرفت را در دست چاپ دارد .
علیرضا با حضور در جشنواره های کشوری نظیر خوارزمی, شعر فجر, جشنواره ملی داستان قرآن و عترت و جشنواره های فرهنگی و پژوهشی دانش آموزی موفق حائز کسب رتبه های برتر شده است .وقتی فضای خانه پر از لطافت و شاعری باشد بی گمان فرزندان هم یکی یکی جذب شده و حتی فاطمه کوچک ترین عضو خانواده هم را , به سوی خود میکشاند.
فاطمه میگوید مادرش استاد اخلاق و بهترین مشوق او بوده و بخاطر داشتن عروسهای فهمیده , شاعر و نویسنده خیلی شانس آورده .فاطمه در میان آرزوهایش زندگی را زیبا می بینند و می گوید زندگی پر است از واژه های خوب ,پس طلب باران کنیم تا ابری اوج بگیرد و باران سر به ریزش کند و بذری از روی محبت روییدن بگیرد.
حضور یک نفر در میان این خانواده و روحیه و انگیزه ای که با از خودگذشتگی به خانواده تزریق می کرد, مهمترین اصل شکل گیری این خانواده هنرمند و پر افتخار جیرفتی را دارد.
همه از مادر میگفتند؛ زهرا باستی . محمدرضا میگفت مادرم شاعر نیست اما حتی دعاهایی که میکنیم شعر است و مادرم بهترین شاعر روی زمین است.
کیوان معتقد است این خیلی ستودنی ست که یک نفر بخواهد در یک خانواده این همه دیوانه را تحمل کند ! و مادرم شنونده خیلی خوبی است.
.خانواده هنرمند براهام می خواهند که هنر و استعداد شعر یا داستان نویسی فرزندان این مرز و بوم مورد توجه خانواده ها قرار گرفته و فرزندان خود را به انجمن های شعر و داستان بیاورند تا از این فضای هنری و رایگان بهره کافی را ببرند و در پایان, سهراب براهام اینچنین خداحافظی می کند:
” برای چیدن گل زعفران باید به روی زمین نشست وگرنه هر آدم ایستاده ای که عطر صدایش در کوه نمی پیچد ”