نهاد نقد در فرهنگ ایرانی
رضا مسلمی زاده
اشاره : نشست های فرهنگی هنری انجمن پاریز که شنبه هر هفته از ساعت پنج تا هشت عصر در کرمان خیابان زریسف ، سالن موزه ساعت برگزار می شوند ، هر هفته یک موضوع ویژه و یک مهمان ویژه دارند ، موضوع یکی از این نشست ها جایگاه نهاد نقد در فرهنگ ایرانی و مهمان ویژه آن هنرمند و نویسنده ارجمند سیرجانی جناب رضا مسلمی زاده بود .
با هم بخش هایی از صحبت های وی را مرور می کنیم .
«راز موفقیت غرب در تداوم فرهنگی آن است. هرکس یک قدمی برداشت این قدم دیگر محو نمیشود بلکه دیگری پس از آن که پا جای پای اوّلی گذاشت، یک قدم هم جلوتر میگذارد. بدین طریق است که بعد از صد یا دویست سال میبینیم قومی که روزگاری تنها یک قدم جلو گذاشته بود، امروز پانصد قدم در همان راه جلو افتاده.
ما هزارسال پیش زکریا و جابر داشتیم که آزمایش شیمی و پزشکی میکردند اما این آزمایشها نه تنها با مرگ آنها متوقف شد بلکه کتابهایشان گَرد خورد و سطری بر آن نیفزودند.
ما ابن مقفَّع داشتیم، یکایک اعضایش را با قیچی بریدیم و در تنور انداختیم. به یکی گفتیم زندیق، به یکی قرمطی، به یکی مزدکی. سلطان محمود در ری خیابانی از دار ساخت و علمای شهر را که معتزلی و قرمطی بودند به دار زد. خلیفه دیگری آمد و همه را از نظامیه بیرون کرد و آنجا را طویله ساخت.
هر چیز کم و کاستی یافت جز بنایِ ظلم که در اول اندک بود، به قول سعدی: هر کس آمد چیزی بدان افزود.
یکروز از خواب برخاستیم که دنیا صدها سال از ما پیشتر بود».
شاید ذکر این جملات از باستانیپاریزی که در کتاب «از پاریز تا پاریس» آمده برای شروع سخن در بارهی وضعیت نهاد نقد در ایران بیربط به نظر برسد اما اگر به خود استاد و روش وی در پیدا کردن ارتباط میان اجزای تاریخ تأسی بجوییم، بتوانیم از همین توصیف همشهریمان به وضعیت نهاد نقد در ایران راهی بجوییم.
از نق تا نقد
اگر دانش را یک «ابرنهاد» در نظر بگیریم، نهاد نقد یکی از «زیرنهادهای» آن محسوب میشود و بالندگی آن منوط به فراهم بودن بستر برای رشد و شکوفایی علم و نقد، توأمان با یکدیگر است. رشد علمی یک جامعه حاصل تبادل و بدهوبستان است و نقد شیوه و روشی برای مواجهه و به چالش کشیدن یافتههای پیشین؛ اگر به هر دلیلی امکان چنین تعامل و تساهلی از بین برود، نقد هم دچار انسداد میشود.
به عبارت دیگر نقد نیازمند «خصلت گفتوگویی» و است و گفتوگو نیازمند پذیرش تکثر و آزادی بیان و عقیده است.
در تاریخ ایران هرگاه زمینه و بستری برای آزادی و تکثر فراهم بوده است، دانایی فرصت گسترش داشته و گفتوگو به عنوان شرط پایه و اساسی نقد در این مسیر قرار دارد و هرگاه که حقیقت در انحصار گروه و نهاد خاصی قرار گرفته، باب تعامل و گفتوگو مسدود شده و نقد از میان برخاسته است.
فرهنگ ایران به همان دلایلی که در سخن استاد باستانیپاریزی آمده است، چندان اهل گفتوگو و مدارا نبوده و در طول زمان هم هرچه گذشته انسداد آن بیشتر شده است.
جامعهی ایران در گذر زمان در کلیت خویش تقریبا یک جامعهی تکصدایی بوده است . در این فرهنگ که حقیقت، یکه و واحد است و نزد منبع خاصی قرار دارد، به جز دورانهای کوتاه انتقالی و یا در مرزهایی که قدرت امکان اعمال سلطهی کمتری داشته، گفتوگو و نقد هم مجالی برای نفس کشیدن پیدا کرده است.
در این بستر نه تنها نهادهای مستقر و رسمی به عنوان نهادهای رسمی اعمال قدرت، حقیقت را در انحصار خویش داشتهاند، حتا نهاد دانش نیز به عنوان یک نهاد متصل به نهادهای رسمی قدرت، در سرکوب نقد و گفتوگو شریک بوده است و بتهایی از دانش در آن سربرآورده که امکان گفتوگوی انتقادی با آنها تقریباً به معنای خروج و ارتداد، مذموم و محکوم است؛
دانش در انحصار عدهای خاص است و آنانی که نقدی داشته باشند، در بهترین حالت نادانان و شبههافکنانی هستند که باید از گمراهی و ضلال به سوی دانایی و ارشاد هدایت شوند. و دانش هم باید به صورت طبقهبندی و سانسور شده به گروههای اجتماعی آموزش داده شود. در چنین فرهنگی ما تا جایی پیش میرود که خواندن سورهی یوسف برای زنان جوان ممنوع میشود چون ممکن است ذهن آنان را مشوش سازد.
این خصلت نقدناپذیری و انحصار اظهار نظر در حوزهی ادبیات هم با همین فرمان حرکت کرده است. گفتوگو بر سر چند و چون آثار ادبی در حوزهی نظریهی ادبی با فتواهایی روبهروست که عبور از آنها ممکن نیست و صاحبان این فتواها هم افرادی هستند که اجتهاد ادبیشان در نهاد ادبیات به اثبات رسیده باشد. در عرصهی آفرینش ادبی هم با بتهایی روبهرو هستیم که قداستشان اجازهیی جز کرنش و ستایش به مخاطبان نمیدهد. و رعایا را نشاید که در کار شهریاران چندوچون کنند.
نمونهی بلواآفرین نقد ادبی، سخنی بود که احمد شاملو در بارهی شاهنامه گفت و بسیاری از نگاهبانان خودخواندهی ادب پارسی، بیآنکه سخن شاملو را شنیده باشند، فقط چون به گوششان رسیده بود که شاملو در بارهی فردوسی چیزی گفته است که خارج از نهاد رسمی ادبیات و فارغ از تعریف و تمجید صرف است، برآشفتند و تا تکفیر شاملو پیش رفتند.