از یاد رفته های جیرفت (۲)
قبل از اینکه بار و بنه تان را ببندید با من به چهل، پنجاه سال پیش جیرفت سفر کنید و ادامه از یاد رفته های این شهر را یادآوری تان کنم که به یقین از آن دوران خاطره های رنگی و به یاد ماندنی در ذهن دارید و نیز تصویری از زادگاه مادری مان در ان روزگاران را برای نسل جدید ترسیم کنم، جا دارد: اول از همه کسانی که براین قلم شکسته و نگارنده ضعیف آن آفرین گفتند تشکر کنم که حقیررا برای ادامه نگارش این مطلب ترغیب کردند و بر سر ذوق آوردند ، دوم اگر عمری باشد در قسمت های بعد از افرادی که دراین شهر با آنها خاطره داریم یادی خواهم کرد و ایضا از وضعیت مدارس ، اداره ها و… آن روزها برایتان خواهم نوشت.
اما فعلا آن بماندبرای بعد…
در ترسیم چهره فلکه یاد بود ( میدان امام ره) که در قسمت اول به آن پرداختیم اضافه کردن یکی دو نکته خالی از لطف نیست، لذا به صورت گذرا به انها اشاره ای می کنم .
قدیمی ها به میدان ارگ کرمان می گفتند: «میدون باغ کرمون» اتفاقا بسیاری از شهرستانی ها که به کرمان سفر می کردنداگر در مسافرخانه بهار و... جایی برای بیتوته پیدا نمی کردند شب را تاصبح با یک پتو و اگر تابستان بود بایک روپوش در میدان باغ سپری می کردند! البته بعضی هم اگر مسافرخانه بهار جا داشت، بازم به علت عدم تمکن مالی ترجیح می دادند در میدان یاد شده شب را به صبح برسانند و می گفتند : ای بابا شبی که سالی نیست!
فلکه یادبود جیرفت ( میدان امام ره) هم برای بسیاری از افرادی که از مناطق اطراف به شهر می امدند یک همچین پاتوقی بود، دو شخصیت دوست داشتنی نامشان با نام این فلکه گره خورده است و خدایشان رحمت کناد که سالهاست رخ در نقاب خاک کشیدند !
یکی عکاسی بود ( سالاری) دوره گرد، با عینکی ته استکانی ، کلاهی برتایی، چهره ای بشاش ، دوچرخه ۲۸ رالی که خورجینی بر روی ترکش سوار بود ، دوربینی با لنز های قدیمی بر گردنش آویخته و از مسافران و کسانی که در این فلکه، زیر سایه سنگین درختان نارنج آرمیده بودند و استراحت می کردند عکس یادگاری می گرفت و فورا هم ظاهر می کردو تحویلشان می داد.
نفر بعد هم پیر مردی ارایشگر ( سلمونی) بودکه اتفاقا وی هم دوره گر بود (فیروز) کیفی چرمی شبیه سامسونت های امروزی در دستش و لنگی قرمز بر روی دوشش ، داخل کیفش چند ماشین سرتراشی دستی ، یکی دوتا قیچی فلزی ، یک آینه دستی کوچک و چندتا تیغ سوسمار دولب !
حلبی یا چهار پایه ای زیر سایه یکی از درختان می گذاشت و سرو صورت خلق ا… را صفا می داد و این حقیرهم تا کلاس هشتم ( دوم راهنمایی ) یکی از مشتریان پرو پاقرصش بودم ، مرحوم فیروزمرد بسیار مهربانی بود و خیلی هم آرام و با طمانینه صحبت می کرد ، وی دلاک هم بود ( بچه ها را ختنه می کرد)
مرحوم پدرم که دور این میدان مغازه کوچکی داشت اوایل بابت هر اصلاح سرمن پنج ریال و این اواخر ده ریال به آرایشگر دور گرد محل می پرداخت !
مطلب پیرامون این فکله زیاد است که به اجبار و برای جلوگیری از اطاله کلام از شرح مابقی صرف نظر می کنم ،
جیرفت در قدیم این همه میدان نداشت مشهور ترینشان فلکه لرها (فرمانداری ) که امروز چهار راه شده و همین فلکه یاد بود، بود که موسوم بودند به فلکه بالایی و فلکه پایینی !!!
بعد از اینها هم فلکه شیر خورشید ( میدان معلم )و فلکه شهرداری در رتبه دوم اشتهار بودند!
کنار بانک سپه، زمین خالی که امروز دور تا دورش حصار بلوکی کشیده شده گاراژ رضا دهقان بود ( گاراژ میهن تور ) اتوبوس های سرویس جیرفت _ کرمان از اینجا حرکت می کردند ،
بالاتر که می رفتی ، سمت چپ ، کوچه سوم مشهور بود به کوچه رزمی ! جایی که امروز دفتر بیمه ایران است مسافرخانه ای نقلی بود به نام مسافرخانه رزمی ، اتفاقا سر چهار راه فرمانداری هم مسافرخانه بیت الهی بود .
آن روزگاران تنها کتابفروشی شهر جیرفت که دانش آموزان، کتاب و لوازم التحریر خود را از آنجا تهیه می کردند ، کتابفروشی مرحوم علی محلاتی بود،( فلکه فرمانداری) یا به قول دوستی « فلکه لرها» که بعدها شعبه دیگری در کنار مسجد سجاد(ع) ایجاد کرد که وقت آدرس دادن، باید می گفتی: محلاتی بالایی یا پایینی !
البته ناگفته نماند، نرسیده به انتهای خیابان لرها ،محلی که امروز آزمایشگاه طبی، تشخیصی است، کتابفروشی مرحوم گنجعلی خانی بود، ولی به اندازه کتابفروشی محلاتی رونق نداشت!
در زمین خالی سمت راست انتهای خیابان لرها که امروز پارکینگ خودرو هاست بخش عمده ای از خاطرات کودکی هم نسلی های ما آنجا دفن است !
آری اینجا روزگاری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود ( کتابخانه کودک) اولین مرکز فرهنکی شهر برای بچه ها که دارای کتابخانه ؛ سالن نمایش فیلم ؛ تاتر و وسابل بازی ، نشاط و سرگرمی که امروز به علت اختلاف بر سر مالکیت زمین آن، با خاک یکسان شده است !
خیابان لرها که تمام می شد، فلکه ای بودو یک چهار ستون وسطش و مجسمه محمد رضا شاه سوار بر اسب و پرچم سه رنگ ایران البته با آرام شیر بر روی آن !!! ماند و هرگز رونمایی نشد و به دست جوانان انقلابی آن روز به زیر کشیده شد .
از دیگر مراکز فرهنگی جیرفت سینما صحرا بود که بعد از انقلاب به سینما استقلال تغییر نام یافت و چند سالی هم فعال بود،
از دوستی شنیدم : فرزندان میرحسینی مالک این سینما به جای این سالن، در کرج مرکزی فرهنگی دایر کرده اند!!!
و این مکانی را هم که شما شاید در روز چند بار می ببینید ،بی تفاوت از کنارش عبور می کنیدو شاهدید که چگونه گرد غربت برچهره اش نشسته ! روز ی محل تاخت و تاز هنرپیشه های بزرگ ایرانی و خارجی در فیلم های متعدد بود!!! که البته این اواخر به نفس نفس افتاده بود وبنده در مقاله ای با تیتر: « سینمای جیرفت جولانگاه تاخت و تاز دادشاه و عقاب ها شده است» و مجله جوانان آن روز چاپش کرد از وضعیت اکران فیلم هایش انتقاد کردم!
بهای بلیط این مرکز فرهنگی وهنری یک تومان و دو تومان ( ردیف های جلو و صندلی های فلزی سوراخ سوراخ قدیمی) ردیف های بعدی سه تومان با صندلی های چرمی و تاشو!!!
چهار راه سینما،اول سه راهم نبود( بعضی ها امروز می گویند سه راه سینما) خیابانی که به سمت مهدیه می رود مسدود بود و دیواربلندی داشت می گفتند اینجا کارخانه پنبه است ! به سمت بلوار بعثت هم که می نگریستی یک جرثقیل خراب قدیمی سال ها بود که آنجا پارک شده بود و یقینا عمده شما خوانندگان این مطلب زمان بازگشایی و افتتاح این بلوار را به یاد می آورید ( زمان شهرداری محمود معناصری)
روزگاری جای تالار جام جم تنها پمپ بنزین شهر مربوط به مرحوم موسوی پور بود و بعد از میدان شهدای گمنام (چهارراه آن روز) بر روی رودخانه ملنتی پلی نبود ، سمت چپ خانه های سازمانی واقع شده بودند ( همین مکانی که امروز هستند) اما به طور کامل در اختیار مسئولان غیر بومی ساکن در جیرفت بودند .
در ادامه هم خیابان خاکی می رفت به خارج از شهر ! پارک ولیعهد ( ولیعصرعج) هم درختانش کمتر بود و مثل امروز رونقی نداشت ولی هرتکه اش را هم مثل گوشت نذری به جایی نبخشیده بودند( ساختمان شهرداری، خانه امید سالمندان و… )
روزگاری دانش آموزان درسخوان جیرفتی شب های امتحان کفش ها را در آورده و پای نور چراغ های خیابانها قدم می زدند و درس می خواندند و روزها هم پاتوقشان زیر سایه درختان باغ ملی ، باغ عامری و بعد ها همین پارک ولیعصرعج) بود!
ادامه دارد…
اراک _ سوم مرداد ماه ۹۸_ افشارمنش