در گفتگو با نظر احمدی شاعر جیرفتی:
توسط: لوار ما
تاریخ: جولای 22, 2019 زمان انتشار: 8:24 ق.ظ کد خبر: 5328

شعر با دست های کوتاهش چه کاری می تواند انجام بدهد؟!!!

کیوان براهام/

نظر احمدی شاعر، نمایشنامه نویس و روزنامه نگار متولد ۱۳۶۴ در جیرفت و دانش آموخته ی رشته های بازیگری و ادبیات دراماتیک است. او از اوایل دهه هشتاد سرودن شعر آزاد و فعالیت در حوزه ی تئاتر و رسانه را به صورت جدی آغاز نمود و هم اکنون مدرس رشته تئاتر در دانشگاه زرند، مدیر مسئول هفته نامه روشنفکری و مدیر انتشارات ناظر زاده کرمانی می باشد.
به بهانه نخستین مجموعه شعر ایشان با نام ( ارتکاب دوستت دارم ) که توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است به گفتگو نشستیم.

شعر کوتاه در ادبيـات معاصـر و به خصوص در دهه اخير نیز با توجه فـراوان و بـيش از پـيش شـاعران و مخاطبـان شـعر روبه رو بوده است. به عقیده شما، که نماینده برجسته آن هستید، جایگاه شعر کوتاه امروز در ادبیات کجاست؟

پیش از پرداختن به سوال شما اجازه بدهید پیرامون این تعریف تان که می گویید من نماینده برجسته شعر کوتاه هستم چند نکته را گوشزد کنم ،هر چند که می دانم شما تعارف می کنید اما به دلایلی باید این نکات را خاطر نشان کنم ،ببینید به نظر من بایستی یک فرد بسیار متوهم باشد که در سرزمین حافظ،سعدی ،نظامی و بسیاری شاعر طراز اول دیگر دعوی شاعری کند و مهمتر از آن باید به نوعی مجنون باشد که مضافا خود را شاعر برجسته نیز قلمداد کند،متاسفانه بسیاری از دوستان ما که غوره نشده مویز گشته اند در گستاخی از یکدیگر گوی سبقت می برند و هر کدام برای خود دکانی گشوده و خود را به عنوان صاحب یک سبک و نحله جدید معرفی می کنند، انگار برخی نمی دانند برای آنکه یک نفر شاعر بشود بایستی به معنای دقیق کلمه دمارش در آمده باشد،باید کتاب خورده باشد،شاگردی کرده و راه پیموده باشد، تازه آخر سر هم اگر به سر منزل مقصود رسیده و به قول یونانی ها اروس بر آن نظری افکنده باشد و بتوان او را شاعر نامید،آن وقت هم شق القمر نکرده است،که به قول دوست و استاد عزیزم شادروان دکتر کیومرث منشی زاده” چندان فضیلتی هم در شاعر بودن نیست “آن هم در جامعه ای که میزان و محک در دست زرناشناسان است، و اما پاسخ به پرسش شما ،درباره جایگاه شعر کوتاه باید بگویم،شعر کوتاه همیشه در تاریخ ادبیات ما جای خودش را داشته و اتفاقا جایگاه آن شایسته و بایسته بوده است، فراموش نکنیم یکی از مهمترین شاعران ما که بیش از هر شاعر ایرانی دیگر در جهان شهرت یافته ،حکیم عمر خیام است که ایشان نیز شعر کوتاه می سروده و تنها با چند رباعی توانسته جهانی را به شگفتی وادارد، پس این جایگاه رفیع همیشه وجود داشته اما اینکه به قول شما چرا در یکی دو دهه اخیر اقبال به سرودن شعر کوتاه اینقدرفزونی یافته ،به باورمن از یک طرف به واسطه ضرورت است و از جانب دیگر به خاطر ساده پنداری، و اما چرا ضرورت؟ برای اینکه سرعت گرفتن ریتم زندگی در جامعه مدرن و در مضیقه بودن انسان امروزی از بابت زمان، وضعیتی را به وجود آورده که انگار شعر کوتاه با آن هماهنگ به نظر می رسد،از طرفی نیز رشد فضای مجازی و به تبع آن شبکه های اجتماعی باعث شده تا ما بیش از گذشته از یک نیاز حقیقی یعنی کتاب خواندن فاصله بگیریم و به مرور کم خوانی در جامعه ما اپیدمی بشود،و در این وضعیت نیز شعر کوتاه انگار با خلق تنگ و بی حوصلگی ما جور در می آید،واما چرا ساده پنداری؟چرا که انگاربسیاری از جوانان ایرانی تمایل زیادی به نوشتن شعر کوتاه یافته اند، و این عده ی اساسا ناشاعر شوربختانه بر این تصورند که کوتاهی وکم گویی لزوما حکم پرگویی را دارد و نمی دانند شعر در وحله نخست می بایست شعر باشد، و دیگر اینکه بر این باورند سرودن شعر کوتاه آسان تر از سرودن شعر بلند است، و این وضعیت نه تنها آبرو و هستی شعرآزاد را به خطر انداخته بلکه باعث تکثیر کتاب هایی شده که بعضا یک شبه سروده شده اند ،خود من در همین فضای مجازی افرادی دیده ام که روزانه ده شعر کوتاه سروده و شوربختانه با استقبال نیز روبرو می شوند،خلاصه به نظر می رسد که در جوامع جهان سوم این تنها اجناس و کالاهای مختلف نیستند که پس از تولید اصل آنها، سریعا فیک شان نیز ساخته می شود بلکه پس از سرودن یک شعر دسته اول نیز چند ساعتی نگذشته ورژن های مختلف آن هم تولید می شود،وهمین امر به مرور مخاطب عام و توده مردم را به اشتباه می اندازد و دیگر قادر به تمیز دادن سره از ناسره نبوده و فکر می کنند پس ادبیات همین است،باری پس امروز شاعران از سر ضرورت و ناشاعران از سر ساده پنداری شعر کوتاه می سرایند اما در نهایت باید قبول کرد که زمانه تغییر کرده و هر دوره تاریخی ،سبک ها و فرم های خاص خودش را تحمیل می کند و ما ناگزیریم

علی بابا چاهی در مصاحبه ای با سیروس نوذری می گوید: ” اصرار زیاد ما بر اینکه که شعرهای کوتاه همان را هایکو بنامیم نوعی خود تحقیری را تداعی می کند و بهتر می دانم که هایکوهای خود را (شعرک) بنامم. ” نظر شما در این باره چیست؟ با توجه به اینکه عنوان شعرک هم، اولین بار برای شعرهای اسماعیل نوری علا به کار رفته بود.

اینکه هایکو بگوییم یا شعرک یا هر چیز دیگر برای من اهمیت ندارد بلکه نکات دیگری برایم مهم است،ببینید هایکو یک قالب شعری ی متعلق به فرهنگ ژاپنی است و اینکه حتا یک قالب شعری مدرن هم نیست مضاف بر این ها این شعر ارتباط تنگاتنگی با جغرافیا و سنت های ژاپنی دارد،و بر مبنای یک موسیقی و وزن خاص سروده می شود،اصلا سوال این است که ،مگر چه کمبودی در شعر و ادبیات ما وجود دارد که قرار است باهایکو پر شود؟ و نکته دیگر چنان که گفتم هایکو به واسطه دلایل پرشمار یک قالب بومی محسوب می شود و اصولا وقتی که می گوییم هایکوی ایرانی آدم یاد خودرو سمند می افتد که قطعات آن متعلق به دیگران است اما ما اصرار داریم به آن ملی بگوییم،و با یک پسوند ملی همه چیز را حل کنیم،ما مردم عجیب و غریبی هستیم شما ببینید چند کتاب یا مقاله در رابطه با قالب های شعری کوتاه و بومی ما مثل کلمه یا لیکو وجود دارد اما من می توانم همین الان ده عنوان کتاب درباره هایکو نام ببرم،چند نفر حتا از میان شاعران ما مثلا قالب شعری دیکن را که متعلق به شهر من و شما هست می شناسند؟

يك شعر چه قدر بايد كوتاه باشد كـه در گـروه نـوع ادبـي شعر كوتاه جاي بگيرد؟

اجازه بدهید این سوال را با یک مقدمه پاسخ بدهم،ببینید بعد از گشایشی که نیما در شعر فارسی به وجود آورد،شعر ما که قرن ها دچار نوعی فروبستگی و ایستایی شده بود ناگهان خود را آزاد از هر قید وبندی احساس نمود و همین شد که اکثر شاعرانِ پس از نیما نیز به فکر ابتکارات و ابدعات تازه در شعر فارسی افتادند که البته عده ای از آنها موفق هم بودند،باری در دوره ای شاهد شکل گیری سبک ها،جنبش ها و موج های شعری گوناگون بودیم که البته دلیل اصلی شکل گیری آنها تنها معطوف به کار نیما نبود و به وضعیت کلی شعر در دوران مدرن و پسا مدرن برمی گشت، چرا که انگار دیگر عصر شالوده شکنی و تغییرات متوالی رسیده و روح ناآرام شاعر امروز مدام در حال تقلا و آزمودن چیزهای جدید است اما این امر در کشور ما که هنوز در دوران سنت به سر می برد نوعی وضعیت پرابلماتیک و بحرانی را ایجاد نمود وباعث شد تا اکثر شاعران جوان به فکر این باشند که سبک و شیوه خاص خود را به وجود آورند و عجبا که دادن یک تئوری شعری و نوشتن بیانیه اهمیتی بیش از سرودن خود شعر پیدا کرد،انگار ظرفیت شعر نیمایی یا سپید ظرف چند سال تمام شد و حالا نیاز به فرم های تازه بود،و انگار شعر دیگران در بناگوش و پاچه اتفاق می افتاد که برخی از شعر زبان سخن گفتند و شناخت ظرفیت های زبانی، شوربختانه در گیر و دار این بازی های بی وقفه شاعران، شعرفارسی دچار نوعی رخوت و سکون شد،و اما در این وضعیت بغرنج، شعر کوتاه نیز از این دست شارلاتان بازی ها و دکان سازی ها بی بهره نماند و هر کسی که از راه رسید نام پرتمطراقی بر کار خود گذاشت و خود را به عنوان مبدع و مبتکر سبکی بدیع معرفی کرد ، و اما سوال شما نیز از دل همین وضعیت بحرانی شکل گرفته چرا که ما امروز با چندین و چند تعریف و نام گذاری مختلف از شعر کوتاه روبرو هستیم و هر کدام از این مبتکران متر و مقراض خود را درآورده و برای خودشان می برند و می دوزند ،یکی از سه بند و آن یکی از چهار پاره و دیگری از چند کلمه می گوید، وبیچاره شعرکوتاه هم که از همه جا دستش کوتاه است،و اما در رابطه با جواب خود من به سوال شما درباره اندازه شعر کوتاه باید بگویم که اگر من هم از محدود کردن شعر به چند بند و یا کلمه حرف بزنم در همان دامی افتاده ام که دیگران افتاده اند،به نظر من شعر کوتاه باید به اندازه ای باشد که نتوان به آن شعر بلند گفت

از شکل گیری انجمن شعر آزاد کیومرث منشی زاده که به تازگی راه انداخته اید و خود ریاست آن را به عهده دارید بگوئید؟

تاسیس انجمن شعرآزاد کیومرث منشی زاده به باور من یکی از مهمترین اتفاقات چند سال گذشته در حوزه شعر جنوب کرمان است،کاری که می بایست سالها پیش انجام می گرفت،باری متاسفانه ما پیش از این در کل استان کرمان نیز انجمن شناسنامه دار دیگری سراغ نداریم که تنها و تنها تمرکز آن بر شعر آزاد واقع شده باشد، و اما یکی از مهمترین دلایلی که ضرورت تاسیس چنین انجمنی را برای ما محرز کرد این بودکه در چند سال اخیرمهمترین شاعران نوسرای جنوب کرمان از این منطقه مهاجرت کرده اند و حتی پاره ای از آنها دیگر هیچ تعلق خاطری به جنوب ندارند،باری سالهاست که در بدنه شعر آزاد جنوب یک خلا بزرگ ایجاد شده و ما شاهد استعدادهای سرشاری بوده ایم که متاسفانه به واسطه عدم حمایت و نداشتن آموزش لازم ،مسیرشان به کج راه افتاده و استعدادشان به هرز رفته است،باری از همین رهگذر بود که من به اتفاق پاره ای از دوستانم همچون خود شما به فکر تاسیس این انجمن افتادیم ،انجمنی که تنها اساس کار آن بر خوانش شعر آزاد نباشد بلکه رویکردی انتقادی و تحلیلی نسبت به مقوله شعر داشته باشد،انجمنی که بتوانیم در آن دست به نوعی فعالیت کارگاهی بزنیم و تجارب خود را در اختیار نسل بعدی بگذاریم و همچنین از یکدیگر بیاموزیم و با هم آزمون و خطا کنیم،در واقع ما تنها به دنبال راه انداختن یک محفل شعری نبودیم،این انجمن چنان که می دانید بر عکس بسیاری از جلسات شعری قائم به فرد نبوده و همه در این انجمن سهم و بهره یکسانی دارند،نکته مهم دیگر اینکه ما از ابتدای تاسیس انجمن رویکردمان کیفیت گرا بوده و چندان به کمیت بها نمی دهیم چرا که در جغرافیایی که نقادی چندان رایج نبوده و حتی مذموم می باشد بسیار دشوار است که برخی تاب بیاورند و بتوانند خود را با سیاست های ما هم سو بکنند ،همچنین ما در این جلسات به شدت بر آن تایم بودن و رعایت سکوت تاکید داریم که شاید این نیز به مذاق پاره ای خوش نیاید، ما پیش از شروع جلسات به حافظ خوانی یا نیما خوانی و همینطور به خوانش دواوین دیگر شعرا می پردازیم و درباره چیستی شعر به بحث و جدل می پردازیم که این هم امر چندان معمولی نیست،کوتاه سخن اینکه برای ما بسیار مهم است نسلی را آموزش دهیم که باسواد و نقدپذیر باشند و رویکردی علمی به مقوله شعر داشته باشند،ما به دنبال این هدف هستیم که نقادی روش مند – حلقه مفقوده جلسات جنوب کرمان- را تبدیل به امری ضروری و حیاتی بکنیم و خوشبختانه تا به اینجای کار استقبال دوستان شاعر و همچنین پیشرفت اشعار آنها نشان می دهد که در راه درستی گام نهاده ایم و نسبتاموفق بوده ایم،باری در نهایت امیدوارم روزی شاهد شکوفایی شعر جنوب کرمان در عرصه ملی باشیم.

زندگی نظر احمدی بیشتر با شعر در هم تنیده است یا با تئاتر؟ و آیا می شود این دو را از هم کاملا متمایز دانست؟

در واقع شعر برای من یک اتفاق بود و تئاتر یک انتخاب؛شاید تعجب کنید که من از دوران خردسالی تصمیم داشتم بازیگر بشوم و تقریبا از اواسط دوران راهنمایی هدفم این بودکه در این رشته تحصیل کنم،ولی چنانکه گفتم خیلی اتفاقی از دنیای شعر سردرآوردم؛من در سال اول دبیرستان و در کلاس ریاضیات بود که به شعر پناه آوردم؛چرا که دبیر ریاضی ما بسیار بداخلاق و خشن بود و همین امر موجب شده بود که از او و ریاضی متنفر بشوم بگذارید چیزی را بگویم که بدانید چقدر نقش معلم در زندگی دانش اموز تاثیر گذار است؛من سال سوم راهنمایی را آنهم در امتحانات نهایی با نمره ریاضی۱۹/۷۵گذراندم اما سال اول دبیرستان و آنهم در مدرسه نمونه با نمره ۷۵% و از طریق تک ماده درس ریاضی را پاس کرده وقبول شدم؛امروز وقتی که به این افت فاحش تحصیلی نگاه می کنم واقعا شگفت زده می شوم؛باری تنفر من از شیوه تدریس معلم ریاضی موجب شد تا سر کلاس ایشان شروع به نوشتن چیزهایی کنم و وقتی که اولین به اصطلاح سروده ام را برای یکی ازهم کلاسی هایم خواندم او با تمسخر گفت: “محال است این را خودت گفته باشی” و همین یک جمله کار خودش را کرد که من خودم را خیلی جدی بگیرم؛ در واقع تعجب و انکار هم کلاسی من که هیچ شناختی از شعر و شاعری نداشت موجب شد تا در این مسیر ادامه بدهم؛در واقع شعر سرودن همیشه برای من لذتی توام با درد و نفرت بوده است؛شاید شعر برایم نوعی جانپناه بوده یا گریزگاهی برای فرار از واقعیت زندگی،فرار از معادلات یک مجهولی وفرار از انسان های خشن و بی منطق؛آری شعر برای من مفری بوده تا کمی زندگی کنم؛و اما برگردیم به بخش دوم سوال شما یعنی رابطه شعر و تئاتر؛در واقع من در ابتدای راه هیچ شناختی از رابطه این دو هنر نداشتم اما بعدها فهمیدم که تئاتر فرزند شعر است ؛چنانکه ما در فن شعر ارسطو به عنوان یکی از نخستین اثاری که به این رابطه پرداخته می بینیم او شعر را به سه دسته تقسیم می کند، شعر غنایی یا لیریک؛شعرحماسی یا اپیک و شعر نمایشی یا دراماتیک؛ در واقع تا دوران جدید نمایشنامه خود به عنوان یک گونه شعری مطرح بوده و درام به عنوان جوهر تئاتر خود چکیده شعر است،باری اگر کلام را به عنوان اساس تئاتر در نظر بگیریم این کلام بی شک بیش از همه گونه های ادبی به شعر نزدیک است.

هنگامی که به شعر معاصر ایران نظر می افکنیم، می بینیم که پیوندی محکم با اجتماع دارد. تحلیل شما از این مهم چیست و آیا ماهیت شعر ذاتا اجتماعی است؟

ببیند من هیچ وقت شعار هنر برای هنر یا شعر برای شعر را درک نکرده ام چرا که اگر شعر برای مخاطب یا همان اجتماع نیست پس ضرورتی هم به انتشار آن نباید دید؛ نمی توان کتابی را منتشر کرد و گفت اجتماع برای من مهم نیست. البته برخی در توجیه می گویند ما مخاطب خاص خود را داریم و کاری به اکثریت جامعه نداریم که البته من در مجموع با آن مخالفتی ندارم اما به باور من شعر بدون داشتن تعهد اجتماعی و بدون پرداختن به دردها،شادی ها،باورها و آرزوهای بشری هیچ ارزشی ندارد و ما اگر تاریخ ادبیات جهان را مرور کنیم می بینیم که همه آثار ماندگار به دغدغه ها و مسائل اجتماع پرداخته اند ؛آیا حافظ،خیام، سعدی و یا که فردوسی پیوندی با اجتماع نداشته اند؟ شما در شاهنامه فردوسی،سیما و سرنوشت انسان ایرانی را به عینه می بینید؛یا که دیوان حافظ آینه تمام نمای اجتماع و زمانه شاعر است ،باری به باور من ادبیات بدون پرداختن به اجتماع و مسائل اجتماعی فاقد ارزش و ماندگاری است.

نخستین کتاب شعر شما تحت عنوان ارتکاب دوستت دارم توسط انتشارات مروارید منتشر شده که پس از دو هفته به چاپ دوم رسیده است؛در واقع انتشار این اثر توسط انتشارات معتبری مثل مروارید آنهم درحالی که بیشتر شاعران استان حتا چندمین کتاب خود را با هزینه شخصی و در نشرهای بی نام ونشان چاپ می کنند، اتفاق مهمی برای شعر استان محسوب می شود؛ضمن تبریک به واسطه این موفقیت لطفا کمی در رابطه با این کتاب بگویید؟

ببینید ارتکاب دوستت دارم به نوعی حدیث ناتوانی یک شاعر است؛هگل می گوید نویسنده چون مامایی است که آنچه را روح زمانه او ابستن است به دنیا می آورد(نقل به مضمون)اما در واقع روح زمانه ما سترون شده است و تازه اگر نطفه ای نیز شکل بگیرد آنچه بیرون می آید، کودکان ناقص الخلقه خواهد بود،کودکانی بدون دست؛بدون پا؛کودکانی با قلب های شکل نگرفته؛با زردی بالا؛ کودکانی نارس، معلول، کودکانی با اعضای به هم چسبیده؛آری در این زمانه کاری از دست های شاعران ساخته نیست ؛وقتی که آدورنو می گفت: پس از واقعه آشویتس سرودن شعر عملی وحشیانه است”می دانست یا نمی دانست؟ به زودی جهانی رقم خواهد خورد که آشویتس در مقابل بی رحمی اش همچون کاریکاتوری است؛،و حال شاعر با خودش می گوید شعر با دست های کوتاهش چه کاری می تواند انجام بدهد؛نیچه میگفت بار هستی را تنها با هنر می توان کمی تحمل کرد و امروز شعر خود باری شده بر دوش هر شاعری؛باری از ناتوانی و کوتاهی؛و چنانکه اول ارتکاب خود گفته ام؛ کوتاه آمده شعرم…شعرهای کوتاه من نشانگر شکست مردی هستند که می خواست سرودهایش را به بلندی و بر بلندی بخواند؛شعرهای کوتاه من شاید که تو را به فکر فرو ببرند اما سروده هایی هستند بدون زیبایی؛ چرا که به قول ظریفی نقاشی های زشت به نحو شگفت انگیزی عمیق تر از نقاشی های زیبایندچرا که نشانگر شکست شکوه آدمی هستند.

شما به تازگی مجوز انتشارات ناظرزاده کرمانی را نیز اخذ نموده اید در این رابطه و برنامه هایتان توضیح دهید؟

قبل از هر چیز باید مجددا مراتب سپاسگذاری ام را نسبت به اقای ناظرزاده به جا بیاورم که به بنده اعتماد کرده و اجازه دادند تا انتشارات خود را به نام ایشان مزین کنم و اما هدف من از تاسیس انتشارات ناظرزاده کرمانی این بود که ضمن چاپ و انتشار آثار خود آقای دکتر که اکثر آنها از مهمترین منابع رشته تئاتر محسوب می شوند در زمینه چاپ آثار دیگر نویسندگان و پژوهشگران حوزه مهجور و مغفول هنرهای نمایشی نیز کوشش نماییم چرا که این حوزه به شدت نیازمند کار بیشتر و تخصصی تر می باشد و در واقع همه فعالیت های من چه در زمینه روزنامه نگاری و چه انتشار کتاب مرتبط با آن می باشد؛در واقع امروز عصر کارهای تخصصی است و چون گذشته نمی توان یک تنه در همه حوزه ها به پیش رفت، باری باید بکوشیم در یک حوزه خاص بهترین و بیشترین کار ممکن را انجام دهیم و اگر همه ما با چنین رویکردی به عرصه های مختلف فرهنگی،ادبی و هنری توجه کنیم شاهد پویایی و توسعه یافتگی در این عرصه ها و به تبع ان در کل جامعه خواهیم بود و کم کم دست آدم های غیرمتخصص و نالایق از حوزه های کاری نامرتبط به آنها کوتاه خواهد شد؛در واقع ما باید این کار را از خودمان آغاز کنیم

به عنوان پرسش آخر، بفرمایید برای آینده چه برنامه هایی دارید؟

والا گفتن از آینده در حالی که آدم از یک دقیقه بعد خبر ندارد و آنهم تازه در مملکتی که قیمت دلار هر لحظه رکورد می زند در واقع مثل خشت زدن روی اب است ولی اگر موافق تدبیر من شود تقدیر قصد دارم که در سال نو کمی امور مربوط به کتاب هایم را رتق و فتق کنم و به کارهای عقب افتاده ام بپردازم خاصه یکی دو نمایشنامه ناتمام دارم که به اتمام آنها بپردازم و مثل همیشه به اموراتی که دوست دادم و با آنها زنده ام یعنی خوانش؛ آموزش، پژوهش و آفرینش در حوزه ادبیات و هنر بپردازم