سرزمین شغلهای ناشاغول!
یادداشت محمدرضا واحدی؛
شاغول در اصل یک ابزار بنایی است که نشان میدهد دیواری که جناب معمار میچیند چه قدر راست و درست بالا میرود! یا چه قدر کج و کوله است.
ناشاغول اما دقیقن بر عکس شاغول است! کنایه از هر که و هر چهای که بر اساس اسلوب درست بنا نشده باشد.
بحث من در این جا برخی شغل های ناشاغول است. نمونهاش همین شغل شریف سوختبری که جایگزین همهی آینده و ایدهآلهای جوانان این مرز و دیار شده است. پسرت درس نخواند خب نخوانَد، دانشکاه نرفت خب نرود، دنبال حرفه و شغل فنی نرفت و اوستای کار نشد خب نشود، معمار نشد خب نشود، آرزوی پزشکی و مهندسیاش باد هوا شد خب بشود! خرجش یک پژوی نیمدار است و چند مشک سوخت بری!
حکایت نیسان های آبی گازوییل کش هنوز پررنگ است که صنف بنزین کشان! محترم دارد هم خیلی پررنگ اعلام وجود میکند!
بزرگی خدا را میخواهید ببینید، یک روز صبح علی الطلوع از جیرفت راه بیافتید به سمت کرمان، تا قطار قطار پژوهای سنگین بار را ببینی که بی هیچ آدابی و ترتیبی به سمت جیرفت در شتابند! چنان شتابی که هیچ خط ممتد و پیچ خطرناک و سبقت بیجایی به چشمشان نمیآید و من چه خوش شانس بودم که امروز با یکی از این ناشاغول های شتابان شاخ به شاخ نشدم!
و معلوم نیست همه و همیشه همین قدر شانس بیاورند.
یک ایراد این شغل های ناشغل و ناشاغول پوچ کردن خیلی ارزش های جامعه است. مثل تحصیل علم و طی کردن مدارج عالی درسی و آموزش های فنی و حرفهای و شغل های خدماتی مفید در جامعه و گسیل جوانان به سمت این شغل های کاذب و البته پر درآمد اما بی عاقبت.
اگر هنوز مسئولی در این مملکت هست که احساس مسئولیت میکند کاش پیگیری کنند. کاش کرامت انسانها را آن قدر پایبن نیاورتد که این همه جوان، برای لقمهای نان جان نازنین شان را نگیرند کف دست و بزنند به جاده های پر مخاطره. کاش مسئولین میفهمیدند. کاش کار اساسی میکردند. با ایجاد شغلهایی که واقعن شغل باشند خیلی ها پایشان را از این جادهی مرگ میکشند بیرون.